مردمشاهی ۲۲ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . دستکم از مشروطیت تا به امروز، از آنجایی که به بن و درونمایههای فرهنگ اصیل ایران پرداخته نشده بود، و شوربختانه کماکان نمیشود! و یا زیر پوشش زرتشتیگری (دنیای فانی و آخرت ابدی) بدست فراموشی سپرده شده است، تاثیر ناچیزی بر روی جنبشها داشته است، که پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم ناگوار این کمرنگی فرهنگی و بیمهری ایرانی نسبت به درک و فهم ژرفای آن را امروزه هر یک از ما در زندگی بد-بیمزهی سطحی که داریم، در حال چشیدن هستیم!؟ سروش در فرهنگ نخستین ایران، نه روحالقدس، نه جبرییل بود که تنها بر برگزیدگان و فرستادگان الاهان نازل شود، بلکه هر آدمی سروش ویژه خودش را دارد (بنیاد فردیت)، که خرد بهمنی شاد و آراینده را به پیشآگاهی جابجا میکند، که بدان فرمان میگفتیم، که برخلاف مذاهب و کالچرهای دیگر، معنای امر و دستور را نداشته است، بلکه اندیشه کاربند و هماندیشی. نیاکان ما به سروش نام راهگشا داده بودند (نه رهبر و پیشوا)، چراکه در رویارویی با بنبستهای تراژدی، به همراه روی دیگر سکه که بهمن باشد، آغازگر (آتشافروز) راهی نوین میشدند. در دورهی ساسانیان، شاهان بدون آگاهی از ناهمخوانی و تراژدی دو ارزش، خود را شاه مهر و داد میدانستند (زیر چتر موبدان، آخوندهای زرتشتی، مهر و داد در آشتی همیشگی کنار هم لمیده بودند)!درحالیکه سنتز این دو به همین سادگی نیست و تنها یک فرم ندارد و در هر هنگامی از تاریخ، به شیوه و شکل نوین به هم میپیوندند. در همین دوره بود که به دلیل شکافی که زرتشت در ایدهی همزاد (همگوهری آفریننده و آفریده) ایجاد کرده بود، مذهب زروانیسم بوجود آمد و بر اذهان چیره گشت! زروان یا همان خدای زمان (سپس امام زمان و مصلحت و حکمت حکومت و حکایت و روایت شد)، خرد نداشت که تفاوت میان مهر و کین و داد و ستم بگذارد، چه رسد به تفاوت دو ارزش مثبت داد و مهر.. که پیایند آن پوشیده شدن خرد بهمنی و نابینایی ایرانیان و ناامیدی مطلق از حکومت و موبدان و دین، و در نهایت مایهی شکست ایران با ملتی که تراژدیهای خود را که سرچشمهی پیدایش فرد مستقل و آزاد هستند، گم کرده بود شد