مردمشاهی ۲۶ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . جز از کهتری نیست آیین من / نباشد جز از مردمی دین من (شاهنامه)، جمهوری ایرانی، بر شالودهی دین مردمی، که بنیاد فرهنگ سیاسی ایران بوده، گذارده شده است. ایرانی، بحث یک ملت یا قوم یا جامعه سربسته ویژهای نیست، که خودی و ناخودی داشته باشد! بلکه واژهی ایرانی، نمایانگر فرهنگ مردمی است. مردم=مرتخم=تخم ارتای خوشه، امروزه بسیار میشنویم که میگویند؛ «جوان است و جاهل!» ولی در اصل در فرهنگ گوهری ایران، جوانی که همان کهتری باشد، به مانای جانبخشی و نیروبخشی بوده است. ایرج ون جدویش=درخت دور دارندهی غم، دین مردمی=بینش زایشی که جان و خرد هیچکس را نمیآزارد. گرانیگاه نیازردن، جان داشتن است، اینست که تنها زندگی مقدس است، و نه هیچچیز دیگر! پسندی و هم داستانی کنی / که جان داری و جان ستانی کنی، مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن / که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست، چرا در فرهنگ ایران همیشه راستی با مردمی میآید؟ چون راستی برای ما، پیدایش گوهر و نهاد آدمی در اندیشه و گفتار و کردار بود. همه مردمی جستی و راستی / جهانی به دانش بیاراستی، خدا راست است، چون آنچه در گوهرش است، دگرگون به جهان، جان میشود. دروغ در اصل به مانای آزردن بود و گفتنی نبود، بلکه ورزیدنی و کردنی! کرباس در اصل «کرباز» بوده است، هنوز در کردی به ریسمان تنیده و رشته شده «کر» میگویند، و باز، اصل جفت شدن است (مرغی که دو بال دارد)، دو ریسمانی که به هم متصل (تار و پود)، کرباز میشوند. بزمونه، اصل به هم بافتن، پیوند، سنتز است. ببینید فردوسی با چه زیرکی و نرمی و شهامتی زیر شمشیر شریعت، این فلسفهی ژرف ایرانی (آزادیخواهی) را بیان میکند. اینکه حقیقت (راستی) انحصارپذیر نیست، و زرتشت و موسی و عیسی و محمد، مالک آن نیستند، و با دریدن و چاپیدن و تقسیم کردن آن، پروانه ندارند که بنیاد دشمنی را در جهان بگذارند! نه کرباس نغز از کشیدن درید / نه آمد ستوه آنکه او را کشید / یکی دین دهقان آتش پرست / که بیباژ برسم نگیرد به دست / دگر دین موسی که خوانی جهود / که گوید جز این دین نشاید ستود / دگر دین یونانی آن پارسا / که داد آورد در دل پادشاه / چهارم ز تازی یکی دین پاک / سر هوشمندان برآرد ز خاک / همی برکشند این از آن آن از این / شوند آن زمان دشمن از بهر دین... این ادیان(مذاهب)، آزردن جان و خرد را مقدس ساختند و آن را کماکان جشن میگیرند، که هیچ کاری با دین مردمی ندارد و از دید ایرانی زدارکامگی است. غافل از اینکه دین مردمی، قاپیدنی و چاپیدنی و پاره شدنی نیست، و این همای پیروزی، ارج آدمی است