مردمشاهی ۱۲ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . این مفهوم سبز، تلنگری است که به زخم سه هزار ساله، در روان و تاریخ و فرهنگ ایران که در گوهر هر ایرانی هست و همیشه درد میکند، زده شده است! همیشه سبز و شاداب بودن، از ریشه در خاک داشتن و خاکی بودن میآید. ولی از خاک فرا میروید و روشن و خرّم میشود، و از بینشی میروید که از طبیعت خود انسان پیدایش یافته و سر به آسمان میساید. سبز به مانای فراوانی و رفاه، اشغ و مهر، جنبانندهی منش آدمی و قداست جان و فرشگرد و شادی و زندگی در گیتی بود. سرو=مایمرد=هم آغوشی با ماه. ایرانی سروی بود که ریشهاش کیمیا و برش توتیا بود. چشم و چراغ، چشم خورشیدگونه، چشمی که هم خودش نور میاندازد و هم با روشنی که زاده خود است میبیند. نه مانند روشنگری امروزی که با به اصطلاح روشنی اسلامی دیروز و غربی امروز دنیا را ببینیم! یکی از نامهای سرو، که هم تخم یا هم گوهر آدمی شمرده میشد، سور است. به مانای همیشه جشن عروسی است. نام دیگرش درخت زندگی است. نام دیگرش نوش است، که یکی از نامهای خدای زندگی و زمان، رام(نوشین باده) نیز بوده است. نام دیگرش اردوج یا ارتاوج بود. پیشوند ارتافرورد و ارتاوهیشت (فروردین و اردیبهشت)، دو چهرهی گوناگون خدای ایران بود، و پسوند وج یا ویج را به تخم میگفتند. واژهی روشنی در زبان ایرانی از رئوخشنه میآید (روشن و رخشان و رخسان). رخش، آمیزش دو رنگ سرخ(مادینه) و سپید(نرینه) باهم است. بدین سان روشنی برای ما مفهوم مهر داشت. واژهی رنگ برای ایرانی مفهوم فیزیکی ظاهری امروزه را نداشته است، بلکه گوهری و درونی شادی در پیوند دو بن بوده است. رنگه، رخس بود. رنگ، خون بود. رنگیدن، روییدن بود. این زخم نامبردهی هزارهای به ریشهی فرهنگ ایرانی، چه زمانی نمودار شد؟ از زمانی که کیخسرو زیر نفوذ لهراسب، این اندیشه همیشه سبز بودن زندگی در گیتی را مورد شک قرار داد. زمانی که در اوج پیروزیهایش، دل از زندگی برمیکند و دست از سلطنت میکشد و میخواهد که بمیرد! به سخن دیگر زندگی خاکی را خوار شمرد، و خاکی بودن، همان از آسمان به زمین برگشتن زندگی، یا سکولاریته غربی امروزی را پس زد. واژه ارتا، از زبان ما به زبانهای دیگر رفته است و دگرگون به ارز، ارد، ارس شده است، که همان زمین،خاک شدن خدا باشد. اینکه امروزه ما خاک را میبوسیم و پیش از ورود به گود یا زمین بازی... انگشت به خاک میزنیم و به پیشانی و لب میمالیم، از اینجا (دگردیسی خدای ایرانی به گیتی) میآید. زال زر، این خاک را بود که در شاهنامه ارجمند میدانست. شوربختانه امروز ما گرفتار پیامدهای زخمی هستیم، که هزارهها پیش در اثر چیرگی تفکر کیخسرو و لهراسب و گشتاسب و زرتشت...(نمایندگان فرهنگ مسخ شده ایران!)، بر اندیشهی سام و زال و رستم و سیاوش خرّمدینی (فرهنگ نخستین ایران)، پدید آمد و گسترش یافت و به مهدی موعود صاحب زمان رسید!؟ نخست خشک و پژمرده و افسرده شویم، تا سپس ببینیم حالا چه زمانی حضرتش تشریف فرما میشوند و آیا هیچ میخواهند که ما را سبز کنند یا نه؟ تازه آن هم سبز سیدی مصنوعی و ظاهری دزدیده شده از زندگی همیشه سبز در فرهنگ ایران