مردمشاهی ۱۳ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . چگونگی جدایی دین از حکومت؟ مسئلهای که با رابطهی بینش انسان با حکومت، با اولویت جان یا زندگی بر ایمان کار دارد، و این کار بدون زنده کردن و بسیج ساختن فرهنگ گوهری ایران محال است! سوژهی جدایی حکومت از دین، ویژهی جامعههایی است که در آن ادیان ابراهیمی حاکم هستند، که دین برای آنها معنای خاصی دارد، و ما به اشتباه این معنای خرد را به کل میگیریم! درحالیکه واژهی دین در اصل یک واژهی ایرانی است، و به مانای بینش زایشی یا وجدان است. پس مسئلهی جدایی دین از حکومت، جدایی ادیان (مذاهب) ابراهیمی و سرآمد آنها، الهیات زرتشتی از حکومت است. کلمهی قدرت از قدر میآید که اندازه باشد. به سخن دیگر الهی که همه را به معیاری که خودش معین میکند، با امر و جدا از خود بسازد. اشخاص مقتدر، اندازه گذاری دیگران را تاب نمیآورند، و این الهان حکومت میکنند و حکومت چیزی نیست، جز تحمیل اندازهی خود به دیگران! قانون اساسی، قانونی است که قدرت تاسیسی ملت در آن آشکار میشود. مردم برای خودشان اندازه میگذارند و همه چیز از خرد همگانی سرچشمه میگیرد. هم حکومت اله و هم حکومت مردم در یک جامعه، خدعه و خودفریبی بیش نیست. به گفتهی سعدی؛ دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. البته در اسلام خدعه جایز است و آن را مصلحت و حکمت (حکومت) مینامند، که چیزی جز همان دروغ مقدس نیست! ما بایستی در فلسفهی حقوق، راه بستن قدرت ورزی و رسمی یک دین (مذهب) را به هیچ روی بستن راه نفوذ غیر رسمی و غیر مستقیم آن مذهب نپنداریم، و مسئله و مشکل قدرت سیاسی و نفوذ سیاسی را پیش بکشیم. اگر با این سنجه، حکومتهای باختر مورد بررسی قرار بگیرند، خواهیم دید که اصل جدایی دین از حکومت در همه این کشورها لنگ میزند! حل این مشکل تنها از راه تغییر تصویر الهان در اذهان و دگرگونی تصویر دین در روان مردم ممکن میگردد، و این کاری است که پیش از سیاستمداران، روشنگران یک جامعه برعهده دارند. تا هنگامی که اصالت جان و خرد انسان پذیرفته نشده باشد، تنها با گنجاندن چنین مادههایی (سکولاریسم و لائیسیته) در قانون اساسی از سوی سیاستمداران، کاری از پیش نخواهیم برد! در فرهنگ نخستین ایران، خرد کاربند یا آزماینده، روییده از خرد بنیادی یا آسن خرد است، که در بن هر آدمی نهفته است. از این پیش خرد است که اجتماع سامان مییابد. به دیگر سخن، همهی شهر، آفرینندهی سامانده (حکومت) است. حکومتی که روند سامان دادن همه با هم است، که درست مفهوم جمهوری ایرانی یا مردم شاهی است، که یک چیز ثابت و مقدس و ایستا و غیر متغیر و آسمانی نیست، بلکه پویاست و یک جامعهی زنده، همیشه از نو خود را با خردش سامان میدهد، خرد افزونی (آفریننده)، که یک شریعت و ایدئولوژی نیست، و اندیشهای که همیشه در کار نوزایی است، و غایتی جز سامان دادن مردمان برای بهتر زیستن با هم، پرورش جانهای همدیگر، انباز شدن زندگیها در شادیها با هم... در این گیتی ندارد و به امید رستگاری در دنیای دیگر (آخرت!)، چون میگذرد (دنیای فانی) غمی نیست! نمیگوید