ای نور چشم من سخنی هست گوش کن ۳۹۸
Update: 2025-10-14
127
Description
غزل نمره ۳۹۸
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
پيران سخن ز تجربه گويند گفتمت
هان ای پسر که پير شوی پند گوش کن
در راه عشق وسوسهی اهرمن بسیست
پيش آی و گوش دل به پيام سروش کن
تسبيح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در اين عمل، طلب از میفروش کن
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهی که زلف يار کشی ترک هوش کن
با دوستان مضايقه در عمر و مال نيست
صد جان فدای يار نصيحت نيوش کن
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند
ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنايتی به من دردنوش کن
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
يک بوسه نذر حافظ پشمينهپوش کن
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel
گازت بخوری شده با شادونه دیگه اسپند جواب نیست
امسال روز بزرگداشت حافظ، فالی گرفتم و این غزل اومد.
درود مهر
آخ آخ چقدر دلتنگ نواختن😔😔😔 اون دو عزیز ایرانی که نام بردید
در دیوان حافظ من یه بخشی خود به خود به وجود آمده با عنوان جملات قصار دوستان شما. چند تایی رو هر روز به خودم یادآوری میکنم چون عمیق بر جانم نشسته: 🍷ما خیلی خوششانسیم که این بدشانسی رو داریم... 🍷اگر اون پول رو بهم برگردونی باهاش یه هدیه میخرم و ... 🍷حرف امروز... و حرفی که از زمان رواق به خاطر دارم و هر روز به خودم یادآوری میکنم. از دوستی که به تازگی پدر و مادرش رو از دست داده بود و در جواب اظهار تاسف و ناراحتی شما گفت :" حسرتی بر دل ندارم چون در زمانی که بودند قدردان وجودشون بودم و ..."
چقدر خوشحالم امروز... قدردانی در همه وجودم میجوشد. هر صبح با پادکست محبوبم بیدار میشوم و خودم را با آن کوک میکنم؛ با حافظ و اسپینوزا، با شیخ عزیزالدین، احمد غزالی و باباطاهر.... در این یک سال، از تردید تا روشنایی را با هم گذر کردیم و هر روز صدایمان زلالتر شد. اکنون که به پایان راه نزدیک میشویم، میدانم این پایان نیست از دل همین جمع، فرزانهای تازه خواهند رویید... 🌱🎶
هیچی نمیتونه جای " شکربودگی " رو بگیره 💫🍃 ممنوندار راوی شکّردهانیم بابت وقت و عمری که گذاشت برامون ... ☀️❤️ فرزآن عزیزدل ⚘️
من در صدای سخن عشق شناورم
سلام من امشب شب تولدمه 🫠من دیر با صدای سخن عشق آشنا شدم و به ترتیب دارم گوش میدم و اپیزود ۱۳۰ هستم 🙂 اما یه حسی بهم گفت امشب بیام آخرین اپیزود رو گوش بدم🍀🍀 مونس شب روزهام شده صدای سخن عشق🌱
فکر میکنم من خودم نیاز به یه اصلاح فاهمه ای دارم بابت مفهوم پیر یا مرشد. چون مقصود آزادی و شناسایی عوامل برده سازن خود این مضمون میتونه خودش بزرگترین عامل برده ساز باشه. ولی واسه اینکه این دیدو حفظ کنم که دنبال حقایق پشت حرفا باشم یه چن تا برداشت تا اینجای کار خودم از مفهوم پیر و مرشد داشتم که دوست دارم باهاتون در میون بذارم خوشحالم میشم نظرات بقیه دوستان و نقداشونو بشنوم. اگه بخوام در دنیای بیرون نزدیک ترین مثالو پیدا کنم بنظرم میتونه یه "روان درمانگر" یا یه "روانکاو" خوب در وهله اول همون
این روشی هم که شیخ ها برا تربیت کردن شاگردانشون استفاده میکردند هم جالبه حتی سخت گیرانه ترین آزمون های دنیا هم ازت اجازه غذا خوردن و خوابیدن رو نمیگیرن خب معلومه تو بعد از 40رو نخوابیدن یه آسیب های جبران ناپذیر میبینه و مجبوری به همون روشی که بهت میگن زندگی کمی حالا پیشرفت و رشد رو که بزار کنار حتی بهت اجازه خوابیدن رو نمیدن بهش فک کنید لطفاً فقط هر چیزی ی جا نوشته بود رو کامل قبول نکنید اکثر چیزای که بعد از این حجم از آسیب به مغز ببینی هم واقعی نیست مثل اسکیزوفرنی
مگه میشه بدون علم، ثروت بدست آورد؟ با دزدی هم بخوای ثروتمند بشی باید علم دزدی داشته باشی
اولین اپیزود رواق برای من (۲۲مهر۱۴۰۴) خیلی دوست داشتم لذت بردم سپاس✨️🌱
دوستی داشتم که با یه خانم فرانسوی دوست بود.میگفت یه روز بهم گفت هیجکس به اندازهی تو منو دوست نداشته ازش پرسیده بود چرا مگه من چکار کردم، بهش گفته بود آخه تو همیشه برای من وقت میزاری لااقل من کمتر کسی رو در ایران دیدم که برای وقت گذاشتن ارزشی قائل باشن
هنر همیشه دو نوع داره یکی اونی که با توجه به نیاز بازار کار میکنه یکی اون که برای اون چیزی که خودش میخواد و اونی به نظرش درسته میکشه و خب جوابم نمی ده اگه کارش واقعا خوب باشه مثل ونگوک که از فقر مرد ولی الان آنقدر توی هنر تاثیر گذاشت شما دقیقا مثل مارکسی که خودش از سرمایه داری زنده بود بعد داشت همون رو نقد میکرد که آخرشم دیدیم چه افتضاحی شد البته نه که اون مفید نبوده اونم حرف های درست زده ولی خب کار نمیکنه این نوع نگاه ها در نوع گسترده و فراگیر
یکی از اصلی ترین دلیل عقب موندن ما دقیقا همین عرفان فارسی که در این منطقه جغرافیایی شدیداً وجود داره ما دقیقا شدیم مثل اون حشراتی که تو تو ظرف آزمایشگاه بعد چند بار پریدن بالا و خوردن سرمون به اون محدودیت بالا سرمون حتی دیگه اگه اون محدودیت رو بر هم دارن ما دیگه از اون بیشتر نمی پریم این شیخ و مرید و مراد بازی هم دقیقا همینه یه محدودیت کامل روی ما که نمیشه تو اصلا از اون شیخ بالا تر باشی و نقادانه تفکر کنی و اون چیزی رو که بهت دستور میدن رو به چالش بکشی
مرسی فرزآن جان از هر ثانیهی این برنامه لذت بردم❤️✨
از وقتی دعای بارون رو گوش دادیم، بارون رشت بند نمیاد :)
چه غزل زیبایی ✨🙏🤍
آقا اینی که میخوام بگم خب خیلی حسیه درباره این موضوع هم سرجنگ یا کسی ندارم راستش برای اثباتش ادلهی قابل ذکری هم ندارم فقط حسم اینطوریه: خیلی حس میکنم نه شیخ عزیزالدین جزو همون شیوخی است که حافظ به شدت باهاشون مشکل داشته