داروخانه سعدی
Subscribed: 7,469Played: 233,678
Subscribe
© Abbas Hedayatiasl
Description
- کانال داروخانه سعدی مخزن مجموعه سخنرانی های دکتر عباس هدایتی اصل در خصوص سعدی است. دکتر عباس هدایتی اصل پزشک متخصص رادیولوژی سونوگرافی سی تی اسکن و ام آر آی، سعدی پژوه و خوشنویس متولد قزوین است. آثاری که به تدریج بارگذاری خواهند شد شامل : 1.ذکر جمیل سعدی در قالب 16 فایل ابتدایی(رادیو قزوين) 2.سیری در آثار سعدی (شهر کتاب قزوین) 3.شرح بوستان سعدی (هفت سنگان) 4.شرح دیباچه گلستان (هفت سنگان) 5. شرح ده غزل ابتدایی از غزلیات سعدی (خانه صنایعدستی رئوفی قزوین) 6.سخنرانی متفرقه در خصوص سعدی
- از دیگر آثار ایشان آلبوم های موسیقی صد قدح نوش مشتمل بر دکلمه صد غزل از سعدی و سرو بلند قامت دوست دکلمه ترجیع بند سعدی است
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
73 Episodes
Reverse



























یکی از چلیپا ها بتاریخ 1300 و دیگری 1301 هست ،و بسیار عجیب هست
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
مولانا من غلام قمرم، غیر قمر، هیچ مگو پیش من، جز سخن شمع و شکر، هیچ مگو سخن رنج، مگو، جز سخن گنج، مگو ور از این بیخبری، رنج مبر، هیچ مگو دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: «آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو» گفتم: «ای عشق! من از چیز دگر میترسم» گفت: «آن چیزِ دگر، نیست دگر، هیچ مگو من به گوش تو، سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر، هیچ مگو قمری، جانصفتی، در ره دل پیدا شد در ره دل، چه لطیفست سفر!هیچ مگو
شنیدم که پیری شبی زنده داشت سحر دست حاجت به حق بر فراشت یکی هاتف انداخت در گوش پیر که «بیحاصلی، رو سر خویش گیر بر این در دعای تو مقبول نیست به خواری برو یا به زاری بایست» چو خواهنده محروم گشت از دری چه غم گر شناسد در دیگری؟ شنیدم که راهم در این کوی نیست ولی هیچ راه دگر روی نیست در این بود سر بر زمین فدا که گفتند در گوش جانش ندا قبول است گر چه هنر نیستش که جز ما پناهی دگر نیستش
خدای است آنکه ذاتِ بینظیرش نگردد هرگز از حالی به حالی
چرا باید از ضعف حالم گریست؟ اگر من ضعیفم پناهم قَویست
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی یا لطف صورتیست، دگر حشو عالم است
دیدارِ تو حلِّ مشکلات است صبر از تو خلافِ ممکنات است دیباچهٔ صورتِ بدیعت عنوانِ کمالِ حُسنِ ذات است
ماهرویا! مهربانی پیشه کن سیرتی چون صورت مستحسنت
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی شیرینی از اوصاف تو حرفی زکتابی
کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان ، حیله و بی شرمی است مولانا
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی أَحسِن إلی مَن أساء بوستان باب دوم در احسان
اگر در جهان از جهان رستهای است، در از خلقْ بر خویشتن بستهای است خدا را که مانند و انباز و جفت ندارد، شنیدی که تَرسا چه گفت؟ بوستان باب هفتم بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشهنشینی و صبر بر ایذاء خلق
به تنها یکی در بیابان چو بید سر و مویش از گرد پیری سپید به دلداریش مرحبایی بگفت به رسم کریمان صلایی بگفت که ای چشمهای مرا مردمک یکی مردمی کن به نان و نمک چو بسم الله آغاز کردند جمع نیامد ز پیرش حدیثی به سمع بگفتا نگیرم طریقی به دست که نشنیدم از پیر آذرپرست به خواری براندش چو بیگانه دید که منکر بود پیش پاکان پلید سروش آمد از کردگار جلیل به هیبت ملامت کنان کای خلیل منش داده صد سال روزی و جان تو را نفرت آمد از او یک زمان گر او میبرد پیش آتش سجود تو وا پس چرا میبری دست جود؟ بوستان باب دوم احسان
از در بخشندگی و بندهنوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا قسمت خود میخورند، مُنعِم و درویش روزی خود میبرند پشّه و عَنقا حاجت موری به علم غیب بداند در بُنِ چاهی به زیر صخرهٔ صَمّا
شکر و سپاس فراوان به عدد ستارهٔ آسمان و قطرهٔ باران و برگ درختان و ریگ بیابان و ذرههای زمین و آسمان مر آن خدای را که یگانگی صفت اوست. دیباچه کیمیای سعادت- محمد غزالی
که برگذشت که بوی عبیر میآید؟ که میرود که چنین دلپذیر میآید؟ نشان یوسفِ گمکرده میدهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر میآید؟ ز دست رفتم و بیدیدگان نمیدانند که زخمهای نظر بر بصیر میآید همی خرامد و عقلم به طبع میگوید «نظر بدوز که آن بینظیر میآید». نگه به گوشه آن چشم مست مکن کناره گیر از آن گوشه تیر می اید "غمین نباشم که چرا دیر آمدی که سعادتی چوتو البته دیر می آید" هزار جامهٔ معنی که من براندازم به قامتی که تو داری قصیر میآید .
*کودکان خندان و دانایان تُرُش غم جگر را باشد و شادی زشُش *شادی اندر گرده و غم در جگر عقل چون شمعی درون مغز سر گرده :کلیه