DiscoverLuminous Language213 - س أ ل - در محضرِ معلّمِ مسؤول، سائل باش؛ تا بشنوی «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ!»
213 - س أ ل - در محضرِ معلّمِ مسؤول، سائل باش؛ تا بشنوی «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ!»

213 - س أ ل - در محضرِ معلّمِ مسؤول، سائل باش؛ تا بشنوی «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ!»

Update: 2025-11-28
Share

Description

در محضرِ معلّمِ مسؤول، سائل باش؛ تا بشنوی: «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ!»

In the Presence of the Responsible Teacher, Be a Seeker—So You May Hear:

“You Have Been Granted Your Request!”

Be a Questioner Before the Answering Light—Until You’re Told:

“Your Desire Is Granted!”

Ask, Seek, and Be Near—In the Presence of the Teacher Who Answers:

“You Have Received What You Asked For!”

With the Teacher of Light, Be a Seeker of Truth—And the Answer Shall Come:

“Qad Uotīta Su’laka!”

«یوسف و برادرانش»

«يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ»

#دلنوشته‌

«لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ»


گاهی خدا برای درمانِ عیب‌های کهنه، آینه‌ای رو‌به‌رویمان می‌گذارد؛

آینه‌ای به نام «یوسف و برادرانش».

می‌گوید:

اگر «سائل» شدی، این آینه برای تو «آیات» می‌شود؛

نشانه‌های روشنِ راه.

اگر نپرسیدی، همین آینه می‌شود دیواری تار و می‌گذری؛

بی‌آن‌که بفهمی زخمِ پنهانِ دلت نامش «حسد» است.


بیایید ساده و رو به نور اعتراف کنیم:

👈قصه یوسف، قصۀ امروزِ من و توست.👉

حسادت «داء الامم» است؛

بیماری خاموشی که دستِ معلمِ ربانی را پس می‌زند و به چاهِ تهمت می‌اندازد.

و آنگاه که قلب، از معلم نورانی فاصله گرفت، ناله‌ی یعقوب از درونمان بلند می‌شود:

«يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ»؛

افسوسی که یعنی نور را سبک شمردیم و دل را از مدیرِ رحمانی‌اش عزل کردیم.


اما آیه امید می‌دهد: «لِلسَّائِلِينَ».

راهِ علاج، سائل شدن است.

بیایی و بپرسی؛ نه از سرِ جدل، که با ادبِ شاگردی.

بپرسی:

«خدایا! تو این سوره را برای چه نازل کردی؟

سهمِ من از نور یوسف چیست؟»

بپرسی از معلم ربانی‌ات:

👈«داستانِ تهمت چه بود؟👉

انگیزه‌ها چه بودند؟

ریشۀ این سیاهی کجاست؟»

و خدا جوابِ جوینده را چه زیبا وعده داده:

«قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ»؛

اگر «سُؤل»ت روشن باشد، پاسخ را به اندازه‌ی ظرفِ قلبت می‌نوشی.


آیات، دوگانه‌های جهان را پیش چشمت می‌گذارند؛

مثل شب و روز:

«فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً».

اگر نپرسیم، قلب در تیرگیِ شب می‌ماند و خبر نمی‌شود که کنار دستش، روزی مُبصِر ایستاده.

اگر بپرسیم، همان قصه‌ی تکراری، تبدیل می‌شود به چراغِ راهی که از چاهِ تهمت تا عزیزِ مصر شدن، قدم به قدم درونمان را می‌سازد.


سائل بودن یعنی:

– بی‌خیال نباشی؛

– فاصله نگیری؛

– نزدیک شوی و بگویی:

«آقا! قصه از چه قرار است؟

چرا یوسف به چاه افتاد؟

👈چه کسی تهمت زد و چرا؟👉

من درونِ خودم کجای این قصه ایستاده‌ام؟»


سائل بودن یعنی قبول کنی بدون معلم، دانستنی در کار نیست؛

و بی‌معلم، آیه هم متشابه می‌شود و بهانه‌ای برای گریزِ نَفْس.

حسود، وقتی سائل نیست، به خذلان می‌افتد؛

لقمه‌ی گرگِ حسادتِ خودش می‌شود؛

همان سرنوشتی که دل‌های سخت را در مدارِ «سامری» رها می‌کند:

صداسازِ فتنه، بی‌نورِ حق.


پس بیا تمرین کنیم:

هر جا نشانه‌ای دیدیم، سؤالِ درست بپرسیم.

«عَمَّ يَتَساءَلُونَ؟»

از چه می‌پرسند؟

از اینکه آیا «سُؤلِ» خدا را برآورده کردیم؟

آیا نورِ یوسف را، که برای تربیتِ دل‌ها نازل شد، سبک نشمردیم؟

آیا در حقِّ اخوت، وفادار ماندیم یا به نامِ غیرت، بازارِ حسد را گرم کردیم؟


این آیه با مهربانیِ تمام صدا می‌زند:

اگر اهلِ عبرتی—سائل شو!

اگر درمان می‌خواهی—سائل شو!

اگر می‌ترسی روزی بر درِ جهنم بایستی و بگویی «ای کاش…»—از امروز سائل شو!


بپرس! از نور بپرس!

به خانه خدا نزدیک شو؛

دورِ بیتِ امنِ ولایت طواف کن؛

دست در دستِ معلم ربانی، گره‌های کهنه را یکی‌یکی باز کن.

بپرس تا آیات، برایت «مُبصِر» شوند؛

تا بدانی چگونه «یوسفِ درون» را از چاهِ تهمتِ حسد بالا بکشی و به کرامتِ عزیزی برسانی.


بپرس… بپرس… بپرس؛

و بشنو از همان راهِ قدیم، همان پاسخِ تازه:

«قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ».


در این مقاله به بررسی ریشه قرآنی «سَأَلَ» و مشتقات آن در آیات قرآن کریم می‌پردازیم.

یکی از کلیدی‌ترین آیات، آیه ۷ سوره یوسف است:

لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ

در سرگذشت یوسف و برادرانش، آیاتی است برای سائلین—پرسشگران.

(سرگذشت یوسف و برادرانش، یعنی داستان تکراری رویارویی معلم نورانی با اهل حسد!

هذان خصمان اختصموا فی ربهم!)

این آیه، شاه‌کلید فهم یک سنت نورانی در قرآن است:

اینکه علم و هدایت، پاسخِ پرسش صادقانه دل است.

پرسنده ماییم و پاسخگو، معلم نورانی است؛ در ملک و در ملکوت.

سائل، همان شاگردی است که با جان و دل، از فرشته‌ای مهربان می‌پرسد: «أسألُک، ای معلم نورانی، بگو در این وضعیت، چه کنم؟!»

و پاسخ، از ملکوت می‌رسد؛ نوری آرام‌بخش و راه‌گشا، که دل را از حسد، نادانی، و سردرگمی نجات می‌دهد.

السُّؤْلُ: الحاجة.

المسؤول: کسی که چیزی را به عهده دارد.

در قرآن آمده: «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى»

یعنی: موسی! خواسته‌ات را دریافت کردی، سوالت پاسخ داده شد.

اینجا، سائل و مسئول، رابطه‌ای از جنس نور دارند:

مسئول یعنی معلم، یعنی کسی که پاسخ‌های نورانی را در دل سائل جاری می‌کند.

معلم، مسئول پاسخگویی است و شاگرد، سائل عاشق دانایی است.

در آیه ۷ سوره یوسف، خدا تأکید می‌کند که ما باید سائل باشیم؛

یعنی دل ما باید بخواهد بداند:

چه شد که به یوسف تهمت زدند؟

چرا برادرانش چنین کردند؟

ریشه این حسد چه بود؟

نقش تهمت چیست؟

ما چگونه عبرت بگیریم؟

این آیه می‌خواهد بگوید:

فقط کسانی که می‌پرسند، از نور علم بهره‌مند می‌شوند.

بسیاری هستند که معلم را می‌بینند، اما نمی‌پرسند. یعنی دلشان نمی‌خواهد سائل باشند.

و این یعنی دوری از هدایت.

و فاصله گرفتن از نور مسئول، یعنی عداوت!

سائل بودن، شرط دیدن و شنیدن است. شرط نجات است.

حسود، از معلم فاصله می‌گیرد.

دیگر نمی‌پرسد.

Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

213 - س أ ل - در محضرِ معلّمِ مسؤول، سائل باش؛ تا بشنوی «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ!»

213 - س أ ل - در محضرِ معلّمِ مسؤول، سائل باش؛ تا بشنوی «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ!»