215 - ع ص ب - کربلای درون؛ نزاع متعصّبین به نار و متعصّبین به نور! إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ!
Description
کربلای درون؛ نزاع متعصّبین به نار و متعصّبین به نور! إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ!
The Passionate Loyalist:
When Love Twines Like Ivy around Light!
🔸 Abstract / Summary:
Not all fanaticism is blameworthy.
Some gather around false leaders to justify their envy, while others circle a source of divine light with hearts ablaze in love.
This article explores the Qur’anic and linguistic roots of the word ‘ʿaṣab’, tracing its evolution from notions of tribal allegiance to the intimate metaphor of ivy (* عشقه *)—a plant that lovingly clings and twines.
In contrast to the destructive zeal of the envious, the ‘passionate loyalist’ is portrayed as one who clings to the light of their teacher, defending it not with hostility, but with luminous commitment.
Through this lens, we see ‘ʿaṣab’ not as mere partisanship but as a deep gravitational pull toward divine illumination or destructive desire.
“Everyone becomes a partisan—some of fire, some of light.”
Workers’ Collective Refusal Strike!
«عصب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«عصب الرجل الناقة: شدّ فخذيها بحبل ليدرّ اللبن،
بستن رانهای شتر با طناب برای دوشیدن شیر»
«مَعْصُوب: شترى كه تا او را نبندند شير نمىدهد.»
«عَصَّبَ رأسه بِالعِصَابَةِ»
«تَعَصَّبَ أي شد الْعِصَابَةَ.»
«التَّعَصُّبُ من الْعَصَبِيَّةِ، و هي المحاماة و المدافعة عمن يلزمك أمره أو تلزمه لغرض»
«عَصَبَ الْقَوْمُ بِالرَّجُلِ: أَحَاطُوا بِهِ لقتَالٍ أَوْ حِمَايَةٍ.»
«الِاعْتِصَابُ»: مفهوم زیبایی در این واژه وجود داره!
تعصّب: بستن محکم، پافشاری بر چیزی
عَصَبُوا بِالرَّجُل: گرد او جمع شدند، برای دفاع یا قتال
اعتصاب: نوعی احاطه و تمرکز نیرو برای هدفی خاص
📌 نتیجه لغوی:
ریشه «عصب» در همۀ کاربردهایش به معنای
جمع شدن، بستن، احاطه کردن با پافشاری است؛
خواه برای نور، خواه برای نفس.
…
وقتی که اهل حسادت میگن: «نحن عصبة» یعنی تمناها از یوسف با ارزشتر هستند.
اما معنای «عصبة» برای اهل نور، یوسف است، یعنی یوسف با ارزش تر از تمناهاست و این اختلاف عقیده چیز مهم و بزرگی است.
حسود به تمنای خودش تعصب داره و اهل نور به یوسف تعصب داره!
حسود به تمنای خودش اصرار و پافشاری داره و اهل نور به عشق یوسف!
…
«عصب» همیشه نشانهی یک پیوستگی شدید است.
در ظاهر، این شدت میتواند برای دفاع یا حمایت باشد؛
در باطن، میتواند برای عشق یا وابستگی.
اما این شدتِ پیوستگی، بسته به مرکزِ پیوند، یا نور است یا ظلمت.
اگر مرکز این پیوند، معلم نورانی باشد، تعصب بر حق است؛
اما اگر مرکز آن، خواستهها و تمنّاهای نفسانی باشد، تعصب میشود ظلمت، میشود «حسد».
…
«تُعْصَبُ الأُمورُ: امور بزرگ سر و سامان مییابد.»
در معنای ممدوح یعنی اهل نور میگن ما اموراتمونو با نور سر و سامان میدهیم پس عصبة در معنای ممدوح میشه نور الولایة.
اما اهل حسد میگن ما بدون نیاز به نور، و با حفظ تمناهامون، خودمون از پسِ کارامون بر میایم و اموراتمونو سر و سامان میدیم و نیازی به یوسف نداریم و خودمون عصبة هستیم.
در آیه «ان الذین جاوا بالافک عصبة منکم» نیز معنایش همینه که داستان افک عایشه هم همین معنای مذموم در واژۀ عصبة وجود داره اینها اهل افک و حسد هستند و از خود شما هستند و اندیشه و باورشون هم اینه که خودشون بدون نور، میتونن از پسِ کارهاشون بر بیان! برای نورِ با ارزش خدا، یعنی یوسف، هیچ ارزشی قائل نیستند و با ارزشترین چیز نزد آنها تمناهای آنهاست.
حسود، نه تنها سائل نور نیست، بلکه خود را عصبة و بینیاز از نور میداند!
توضیح مفهوم «عَصَب» در دو عرصۀ نور و نار
عنوان مقاله، حقیقت را فریاد میزند:
«کربلای درون؛ نزاع متعصّبین به نار و متعصّبین به نور!»
زیرا «عصب» میدان جنگی است که در آن، دلها صف میگیرند:
یک سو تعصّب به نور، سوی دیگر تعصّب به نار.
واژه «عصب» از نظر لغوی همیشه یک پیام دارد:
بستن، گرد آمدن، احاطه کردن، و پافشاری.
اما پرسش بزرگ این است: دورِ چه چیزی؟ با محوریتِ چه کسی؟
همین ریشه، در نگاه نورانی، میشود شیرِ گوارای هدایت:
«عصب الناقة» — بستنِ رانهای شتر برای دوشیدن شیر.
این یعنی: تعصّب نورانی = گره خوردن به معلم ربانی تا شیر هدایت جاری شود.
و اما نگاه تاریک…
«تَعَصَّبَ» — گرد هم آمدن بر محورِ خود، خواه برای جنگ، خواه ادعا.
یعنی: تعصّب ظلمانی = گره خوردن به نفس، به خواستههای تاریک، به حسد.
پس «عصب» همیشه هست — اما یا عبادت است، یا عبادتنما؛
یا اتصال به نور است، یا پیوند با نار.
…
ریشه «عصب» یعنی پیوستگی شدید؛
اما ارزشش، بسته به محور پیوند است.
اگر محور معلم نورانی باشد → ولایت، نور، حکمت، شیر هدایت.
اگر محور منِ متکبر و تمنّاهای نَفْس باشد → حسد، افک، تهمت، ظلمت.
توجیه قرآنی این حقیقت:
🔹 در معنای نورانی، اهل ولایت میگویند:
«تُعْصَبُ الأُمور» — امور بزرگ با نور سامان مییابد.
یعنی ما با نور معلم ربانی امور را محکم میکنیم،
نه با عدد و محاسبه و سیاست ظاهری.
عُصْبة نور = اتّصال به معلم = نور الولایة = انسجام الهی.
🔹 اما اهل حسد میگویند:
«نَحْنُ عُصْبَةٌ» — ما خودمان کافی هستیم!
تمناها برای ما کافی است!
بدون یوسف، بدون نور، بدون معلم.
«ما عقل و سیاست داریم؛ نیاز به او نداریم.»
و همین توهّم، آنان را به چاه ظلمت میبرد.
این دقیقاً همان جوهرۀ «افک» است؛
همان مرضی که قرآن دربارهاش فرمود:
«إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ»
یعنی چه؟
همان پیوند ناسالم!
جمعی از خودتان که به جای پیوند با نور،
با نفسهای همدیگر گره خوردند
و خیال کردند که با جمع شدن بر محور خودشان، میتوانند راه را تعیین کنند.




