Discoverپادکست ایران آزادیداستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد
داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد

داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد

Update: 2021-08-241
Share

Description

داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد – علی اکبر اکبری


ایران آزادی


راز آن چشم‌های زیبا


بازار شلوغ و گرم بود. پهلوان جوان از لابلای ماشین‌هایی كه درترافیك سنگین آرام آرام پیش می‌رفتند عرض خیابان را پیمود. از جلوی سبزه‌میدان گذشت و جلوی دهانه بازار ایستاد.


آنطرف خیابان، منصور درحالی كه در ایستگاه تاكسی ایستاده‌بود، بادیدن اکبر، دستی به موهایش كشید. حالا دیگر پهلوان جوان می‌توانست مطمئن باشد كه تا اینجا خطری او را دنبال نمی‌كند. به طرف بازار برگشت.

بازار مثل غاری كه در كمركش كوهی دهان باز كرده‌باشد، تاریك و عمیق بود. تاچشم كار می‌كرد در سیاهی‌های بازار، مردم در رفت و آمد بودند.


اكبر آخرین نگاههایش را به خیابان و همهمه جمعیت درپیاده‌روها انداخت.


آنسوی خیابان، منصور و ناصر با آخرین لبخندها و آخرین نگاههایشان برای او آرزوی موفقیت می‌كردند. اكبر معنی خنده‌های ناصر را بخوبی می‌فهمید.


هر وقت اینطور شاد می‌خندید، معلوم بود كه همه كارها روبه راه است.


حالا هم حتما همه بچه‌ها بموقع كارهای خودشان را كرده‌اند كه ناصر اینطور شاد است.



Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد

داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد

iran.azadie