پادکست :بی بی مهرجان اندیکایی هستم شما مرا نمی شناسید؟
Description
بی بی مهرجان اندیکایی هستم شما مرا نمی شناسید؟
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
بی بی مهرجان اندیکایی هستم
شما اسمم را نشنیدید؟
آخ امان از بی کسی!
من بی بی مهرجان اندیکا هستم
گیسوانم در آسیاب زندگی سفید سفید شد!
خضاب می بندم که چشم بد روزگار مرا به تازیانه دیگری نیازارد
یک ماه پیش بود انگار که ناگهان خانهام لرزید
پشت تا شدهام اجازه نداد زودی بیرون بروم
در میانه راه رفتن آوار کلبه کوچکم را دیدم
و پشیمان شدم که چرا نماندم زیرش تا خلاص شوم از این همه نامردمی!
من بی بی مهرجان اندیکا هستم!
آن شب همه روستاهای وطنم لرزیدند؛
سپیدار، نپی آباد، رگ رو
آبچنار، درب، فرگه
شاهزاده عبدالله، دهدیک، دشتگل و سرشط و…
این روستاها تمام خاطراتم بودند
زلزله انگار آمده بود که همه دنیایم را از من بگیرد
من بی بی مهرجان اندیکایی هستم
گیسوانم سفید شدند
اما هرگز روزیم را از نامردان گدایی نکردم!
بعد از آن زلزله خیلیها آمدند!
با هلیکوپتر آمدند
با ماشین آمدند
با دوربین آمدند
بی دوربین
اما همه آمده بودند که عکس یادگاری بگیرند.
بله از ویرانههای کلبه من عکس گرفتند
اما مرا ندیدند!
بی بی مهرجان اندیکایی را ندیدند
هر هیأتی که می آمد بزرگتر بود انگار کورتر بود!
وقتی رئیسی آمد از مظلومیت اندیکا گفت
از عدالت سخن گفت اما چشمانش را باز نکرد که مرا ببیند
اندیکا را ببیند
بی بی مهرجان را ببیند
بعضی دهکدههایم صد درصد به ویرانه تبدیل شدند
نه مدرسه ای برای کودکان باقی ماند و نه درمانگاهی برای دردهای مزمن مردم
زلزله فقط ۵ ریشتر بود اما برای اندیکای من زلزله نابودی بود
زلزله را دیگر نباید با ریشتر اندازه بگیرید نامردمان!
زلزله را باید با درجه فقر مردم بسنجید
بی بی مهرجان اندیکایی هستم
شادی ها و دلخوشیهایم را زیر آوار خانههای همه روستاهای ویران شدهام جا گذاشتم [
گیسوانم سفید سفید شدند
خضاب می بندم که دیگر پیر زال اهریمنخو آزارم ندهد.























