03-36 کوه ابر و جویبار رهایی و حضور
Description
این متن عرفانی، با استعاره از کوه، ابر و جویبار، به مفهوم رهایی و اتکا به خود میپردازد. کوه که نماد استواری و تنهایی همراه با زخمهای کهنه است، سالها به حضور ابر وابسته بود، ابری که سایهبان و آرامبخش او بود. اما با دور شدن ابر، کوه به درک جدایی و نیاز به ترمیم خود میرسد و جویبار نیز که ریشهاش در کوه است، مسیر مستقل خود را در پیش میگیرد. پیام اصلی متن این است که در نهایت، باید انتظار بازگشت هیچ چیز را نکشید و با اتکا به ریشههای خود در خاک حضور، به زندگی ادامه داد و خود را به هستی سپرد.
تاریخ: ۲۳ جولای ۲۰۲۵ / ۲ مرداد ۱۴۰۴
مکان: دامنههای خاموش کوه، زیر #آسمان ابری
عنوان: کوه، ابر، و جویبار
کوهی بود تنها،
زخمی و استوار،
در دلش آتشهایی کهنه و امیدی خاموش به روزنهای از نور.
سالها بود که در دامنهاش، ابر سپیدی میآمد و میرفت—
ابری که سایهبان روزهای داغ بود،
آرامبخش شبهای بیپناهی،
و گاهی بارانی نرم بر تن خسته کوه میریخت.
اما کوه میدانست:
ابر، همیشه در آسمان نمیماند.
گاهی از شدت وزش بادها،
یا هراس افتادن قطرههای تازه،
ابر دور میشد و تنها نشانهای در آسمان میگذاشت.
در پایین دست کوه، جویباری جاری بود؛
آب کوچکی که ریشه در دل کوه داشت
اما راهش به دشتهای دور میکشید.
جویبار هر از گاهی سرک میکشید
تا ابر و کوه را با هم ببیند،
شاید لحظهای گرمای باران و آغوش سنگ را،
هر دو، با هم لمس کند.
اما کوه،
پس از سالها انتظار و جدایی،
در آستانه یک طوفان بزرگ ایستاد.
ابر، دیگر بارانی برای کوه نداشت؛
تنها از فاصلهای دور،
یاد روزهایی را که سایهبان بود،
برای کوه باقی گذاشت.
کوه سرانجام فهمید:
زمان آن رسیده که دیگر انتظار بازگشت هیچ ابری را نکشد؛
زخمهایش را با نور اندک و بارانهایی که گهگاه میبارد،
خودش ترمیم کند.
جویبار،
که ریشهاش هنوز در کوه بود،
اما به راه خود در دشتهای سبز ادامه داد—
با اجازه و آرزوی بهترینها از کوه و ابر،
بینیاز از آنکه باری باشد بر دوش هیچکدام.
کوه ایستاد؛
ابر دور شد؛
جویبار راه خود را ادامه داد.
و در آن شامگاه خاموش،
کوه برای اولین بار،
خودش را بیانتظار ابر،
اما با مهربانی و دعا،
به آسمان سپرد.
⸻
پیام عرفانی:
گاهی کوه باید بفهمد
ابر اگر رفتنی شد
جویبار اگر به راه خویش رفت
تنها چیزی که میماند
ریشههاییست که در خاک حضور،
زندهاند.
∞
Babak Mast o Sheyda