03-38 کوهی که بدون‌چتر ایستاد

03-38 کوهی که بدون‌چتر ایستاد

Update: 2025-07-28
Share

Description


این متن ادبی به نام «کوهی که بی‌چتر ایستاد» استعاره‌ای عمیق از ایستادگی در مواجهه با تنهایی و بی‌کسی ارائه می‌دهد. نویسنده، وضعیت کوهی تنها را به تصویر می‌کشد که پس از سال‌ها تجربه پناه ابرها و باران، اکنون بدون هیچ پناه بیرونی و در اوج نیاز، تنها مانده است. این لحظه مواجهه با خویشتن و حقیقت درونی، کوه را به تأملی عمیق وامی‌دارد که آیا این بی‌کسی سقوط است یا آغاز بلوغی حقیقی و ریشه‌دواندن عمیق‌تر در خود. در نهایت، پیام اصلی این است که حتی در تاریک‌ترین لحظات و بدون هیچ امید بیرونی، "من هنوز هستم" و این ایستادگی نه از غرور بلکه از صداقت و درک این حقیقت درونی نشأت می‌گیرد که "ریشه‌ات هنوز زنده است."


۲۵ ژوئیه ۲۰۲۵ / ۳ مرداد ۱۴۰۴

مکانی در خاموشی سحر کوه‌های غربت


عنوان: کوهی که بی‌چتر ایستاد


کوه، آن آشنای کهنه‌زخم، سال‌ها در سکوت و #صبر، #ایستاده بود. گاه در آغوش ابرهای مهربان، گاه میان باران و طوفان، گاه در تلالو رنگین‌کمانی کوتاه.

اینک، اما، کوه دیگر در دل هیچ ابری نیست.

نه ابری مانده تا سایه باشد،

نه بارانی تا زخم‌هایش را آرام کند،

نه جویباری تا بر دامنه‌اش روان شود.


دور و نزدیک، همه صخره‌ها و دامنه‌ها خالی‌اند.

هیچ پرنده‌ای آواز نمی‌خواند.

نه رهگذری، نه نگاهی،

حتی نسیم هم مدتی است از کوه فاصله گرفته.


کوه با خودش می‌اندیشد:

«این چه سحر عجیبی‌ست که در اوج نیاز به آغوش و پناه،

تنها با خودم مانده‌ام؟

آیا من خود را از سایه و امنیت راندم

تا بی‌پناهی را تجربه کنم؟

یا روزگار، همه‌ی پناه‌ها را از من گرفت تا به راستی خودم را لمس کنم؟»


کوه، این بار، نه برای بقا،

که برای صداقت،

ایستاده است؛

بی‌چتر، بی‌برنامه،

بی‌هیچ امید بیرونی.


درد زخم‌هایش را می‌شمارد،

آسمان بی‌ابر را نگاه می‌کند،

از خودش می‌پرسد:

«آیا این فروپاشی‌ست،

یا آغاز بلوغی‌ست که پیش از این جرئت لمسش نبود؟

آیا این هبوط به دره‌ی تنهایی،

به معنای سقوط است

یا ریشه‌دواندن عمیق‌تر در خود؟»


کوه، با همه‌ی بغض و شک و بی‌کسی،

در دل تاریک‌ترین ساعت،

دستی بر دل می‌کشد و

نجوا می‌کند:

«شاید هیچ‌کس نباشد،

اما من هنوز هستم.

هنوز می‌توانم بایستم—

نه از غرور،

بلکه از حقیقت.»


طلوعِ روزی نو،

نه به رنگ آبی یا رنگین‌کمان،

بلکه در سایه‌روشن خاکستری می‌دمد.

کوه در خاموشیِ خودش،

بی‌چتر، بی‌پناه،

امید را پنهان و فروتنانه در عمق دل خاک نگه می‌دارد.


در انتهای این شب،

کوه می‌داند:

تنها راه،

عبور از دل این بی‌کسی و بی‌برنامگی‌ست.

اگر دوباره روزی نسیمی بیاید،

اگر روزی ابری بازگردد،

یا جویباری پدید آید،

آن وقت کوه،

دیگر نه از نیاز،

بلکه از بلوغ و صداقت،

آغوش خواهد گشود.



پیام:

گاهی باید بی‌چتر و بی‌پناه ایستاد

تا بفهمی،

حتی بدون سایه،

ریشه‌ات هنوز زنده است.


Babak Mast o Sheyda

Comments 
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

03-38 کوهی که بدون‌چتر ایستاد

03-38 کوهی که بدون‌چتر ایستاد

Dr. Babak Sorkhpour