62 - ف ل ق - پوستۀ حسادت بشکاف و چشم دل واکن! قل اعوذ بربّ الفلق
Description
Uncover Your Soul!
«فلق» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فِلاقُ البَيْضَةِ»
«egg hatching»
نور ولایت، فرایند هچینگ است!
«hatch: دریچه، روزنه»
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ … اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
+ «حسد: القشر الحسد»
لحظه مشاهده سپیدهدم «فلق» لحظه شکستن پوسته حسادت دور قلب است به کمک نور ولایت.
و اینجا وقتی داری بدجنسی حسادتتو کنار میذاری، خودت خوب میفهمی و اصلا داری میبینی و مشاهده میکنی، دمیدن سپیدهدم اشراق قلبی خودتو و چه حال خوبی است و غیر قابل وصف …
پوستۀ حسادت بشکاف و چشم دل واکن! قل اعوذ بربّ الفلق!
+ «عین شکری!»
+ «حضن»
+ «زهر»
+ «قیض»
+ «عطس – عَطَس الصبحُ: إذا انفلق»
«أَفْلَقَ الشاعرُ : شاعر شعر شگفت آور سرود.»
انگاری فرایند نور ولایت یک فرایند شگفت آور است! واژه فلق اینو یادمون میده.
«شاعرٌ مُفْلِقٌ: شاعرى كه شعر نيكو گويد و ابداع نمايد.»
[گفتگوی عبد و ربّ!]:
دلنوشتۀ این جوجه محبوس درون تاریکی داخل پوسته تخم:
جوجه میگه:
ای ربّ من!
من عبد تو هستم و من بدون تو هیچی نیستم!
[اقرار به فضل آیاتی و رسلی ، نه حسادت و انکار فضیلت و مزیت آآنها نسبت به خود]
ای رب من!
من الآن داخل این تاریکی حسادت گیر افتادم و این تنها تو هستی که میتونی این پوسته سفت و تاریک رو بشکافی و منو از دل این تاریکی نجات بدی و به نور روشنایی برسونی «یخرجهم من الظلمات الی النور»!
پس منِ عبد، دستمو ای خدای مهربان پیش تویِ رب دراز میکنم تا دستمو بگیری و دریچهای برای قلبم بگشایی و تاریکی قلبمو بِزُدایی و دوباره نور علم آل محمد ع رو به درون قلبم القاء نمایی و بتابانی!
حالا خدا چی میگه؟
میگه ای جوجۀ من!
این حرفهای قشنگو کی یادت داده؟
میگی صاحبان نوری که سرِ راهم قرار دادی، یادم دادهاند!
خدا میگه پس ای جوجه، منو به اسم اونها قسم بده [و بگو «بسم الله»] تا تو رو از تاریکی به نور بیارم!
جوجه که تازه فهمیده پسورد و اسم رمز و کُدی که به او این امکان رو میده تا وارد نور بشه چیه، معطل نمیکنه و لذا با یادآوری معالم ربانی و استعمال اندیشۀ نورانی آنها که همان علم مقتبس از نور آل محمد ع است [+ «صلی» معنای صلوات بر محمد و آل محمد ع] در دل شرایط عرضه آیات و تقدیرات، فورا طعمه گذشت از دلخواه رو بر سر قلاب قلبش میزنه [یعنی پشت به تمنا و راضی به نور تقدیرات میشه] و اونو در دریای علم آل محمد ع میندازه که یهو ماهی یقین بزرگی خودشو به این قلاب میچسبونه و میگه زود باش منو بکش بالا و چون نخ قلاب، قبض و بسط میشه، ماهیگیر از روی نور قلبش میفهمه که قربانی و طعمه و هدیه گذشت از دلخواه او در عالم ملکوت مورد قبول و تایید واقع شده و او خوشحال از این فرآیند یخرجهم من الظلمات الی النور به سبب یاد معالم ربانی، از درون پوسته شکستههای درناژ شدۀ حسادتش بیرون میاد «نقر – منقار» و خودشو یه تکونی میده و میره یه کنار وایمیسته و آفتاب میگیره! خوشا به حالت [+ «بشر»] ای جوجهای که هدایت تکوینی در قلب خودت، مسیر نورانی صراط مستقیم آل محمد ع رو نشونت میده و تو چشمبسته مسیر رو بدون اشتباه طی میکنی!
+ « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
+ «ورکلایف یونس ع»