195 - ح س ن - نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند! إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ!
Description
نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند! إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ!
The Light That Beautifies Heart and Face — Understanding Ḥusn in the Qur’an!
«حسن» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تَحَسَّنَ: زيبا شد، آرايش كرد.»
نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند!
«فى تَحَسُّن: در حال پيشرفت»
«الحَاسِن: زيبا روى، خوشگل.»
«الْحُسْنُ: عبارة عن كلّ مبهج مرغوب فيه،
حُسن، عبارت است از هر اثر بهجتآفرين و شادىبخش كه مورد آرزو باشد.»
+ «بهج»
+ «فرح»
«رجل حَسَنٌ و حُسَّانٌ: مرد نيكو منظر و زيبا، مرد خوشگل»
«امرأة حَسْنَاءُ و حُسَّانَةٌ: زن نيكو منظر و زيبا، زن خوشگل»
«أَحْسَنْتُ الشَّىءَ: عَرَفْتُهُ و أَتْقَنْتُه»
+ «زین – زینة»
+ «عتب»
+ «وسم»: «اسماء الله الحسنی: یوزرنیمهای زیبا!»
+ «ذهب»
نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند!
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ؛ و این است أَحْسَنَ الْقَصَصِ!
واژۀ «حُسن» در فرهنگ لغت، همواره درخششی از زیبایی، آرایش، و بهجت را با خود دارد. از ریشههای آن چنین آمده است:
تَحَسَّنَ: زیبا شد، آراسته گردید.
الحُسن: آنچه موجب شادی، بهجت و میل قلبی است.
و در تعبیری دلنشینتر: فى تحسُّن: در حال پیشرفت.
گویی که حُسن، نه فقط حالتی ثابت، بلکه نوری جاری و روبهکمال است؛ نوری که زیبایی میآفریند، دل را نرم میکند و چهره را تابان میسازد.
در قرآن، خداوند داستان یوسف را «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» مینامد؛ زیباترین روایت. چرا؟ چون قلب یوسف، آیینهای از حسنِ الهی بود؛ آینهای که با هر امتحان، شفافتر شد و با هر مهرورزی، جلوهای تازه یافت. یوسف زیبا بود، چون دلش زیبا بود.
و هر کس به این معلم نورانی اقتدا کند، مهربانیاش را بیاموزد، به علمش عمل کند، و در پی نوری که در اوست، حرکت کند، بهراستی خود نیز زیبا میشود.
نه فقط در چهره، که در دل و در نگاه خدا.
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ، یعنی: نورِ زیباییها، تاریکی بدیها را میبرد. و زیباترین نیکیها، همان لحظههاییست که انسان به نور معلمش پاسخ میدهد.
و این است آغاز حسن، آغاز آن نوری که هم دل را میبرد، هم گناهان را.
معلمی که زیبایی را تعلیم میدهد!
یوسف، معلم نورانی قرآن، در کلاس زندان، علم «تأویل احادیث» میآموزد،
اما پیش از آن، به یاران خود مهربانی کردن میآموزد.
او نه با کتاب، که با حضورش تعلیم میدهد؛
نه فقط با کلام، که با کرامت.
و چون از نور خداوند بهرهمند است، تعلیمش، آراسته به حُسن است:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً؛
و چون به رشد رسید، او را حُکم و علم دادیم.
علم او، زینت داشت؛ حُسن داشت؛ نوری داشت که دیگران را جذب میکرد.
زنانی که او را دیدند، گفتند:
ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَريمٌ!
این بشر نیست! این فرشتهای کریم است!
اما یوسف، نه بهخاطر چهرهاش، که بهخاطر دلش، ملکوتی بود.
و هر دلی که با نور این معلم آشنا شود، و به مهربانیاش پاسخ دهد،
از جنس همین ملکوت میشود. زیبا میشود.
…
قلبی که با معلم نورانیاش آشنا میشود، «حَسن» میشود!
یوسف، در دل خود، از کینه برادران، چرکینه نساخت.
بهجای انتقام، اشک ریخت.
بهجای نفرت، بهانهای برای آشتی جُست.
او از زیباییِ روح آمده بود؛
و دلِ هر کس را که با او نشست، از همان روح، نصیبی داد.
وقتی به برادرانش رسید، گفت:
لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ؛
امروز بر شما سرزنشی نیست.
این دل، چقدر زیباست!
دلِ یوسف، خود «حُسن» است.
و هر دلی که چون او ببخشد، زیبا میشود.
…
حُسن، یعنی لبخند نور بر چهرۀ دل!
در برابر «سیئات»، گناهان و زشتیها، خداوند از «حسنات» یاد میکند:
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ.
یعنی:
نور نیکیها، ظلمت بدیها را خاموش میکند.
اما حسنات چه هستند؟
جز لحظههایی که دل روشن میشود؟
و اما حسنات که هستند؟
جز جرقههایی که از معلم نورانی به قلب ما میرسد و ما به آنها پاسخ میدهیم؟
وقتی انسانی در برابر ظلم، محبت میورزد؛
وقتی در دلِ تاریکِ رنج، چراغی برای دیگری روشن میکند؛
وقتی با کلامی شیرین، دلی را تسلی میدهد؛
آنگاه است که نور از او برخاسته،
و آنگاه است که «حُسن» در او حلول کرده است.
…
حُسن، نام دیگر نور ولایت است!
در یک معنا، تمام قرآن آمده است تا ما را از زشتیها بیرون آورد و وارد «نور» کند:
يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
و آن نور، جز نور ولایت نیست.
ولایتی که معلمِ آن، ناطق است؛
ولایتی که راهبر آن، چون یوسف، مهربان و اهل تأویل است؛
و پیرو آن، «زیبا» میشود.
این است راز هزار واژۀ قرآنی که همگی به یک خورشید ختم میشوند: نور الولایة.
و واژۀ «حُسن»، یکی از درخشانترین آنهاست.
پس دل خود را به دست معلم نورانی بسپار،
او تو را زیبا میکند.
نه با آرایش صورت، که با آرایش جان.
و آنگاه که جانت آراسته شد،
تو هم مثل یوسف، زیبا میشوی؛
و قصۀ تو، میشود: أَحْسَنَ الْقَصَصِ.
ای خدای حُسن! مرا زیبا کن…
ای خدای حُسن!
ای خدای زیباییهای پنهان در دلها و چهرهها!
ای که حُسن یوسف، پرتوی از جمال توست،
و مهر او، پرتوی از رحمت تو…
دل مرا نیز به نور ولایت، آراسته ساز!
زخمهای کهنهاش را ببخش،
و سیاهیهایش را با «حَسَناتی» از جنس نور خودت ببر.
به من نیز بیاموز که مهربان باشم؛
بیاموز که چون یوسف، ببخشم،
بیاموز که بیصدا، زیبا شوم…
ای پروردگاری که قرآن را أحسنَ الحدیث نامیدی،
و داستان یوسف را أحسنَ القصص،
دل مرا نیز در شمار «أحسن القلوب» قرار ده؛
قلبی که آینه نور است و فرودگاه معلم مهربان تو.
و آن دعای موسی را در من نیز اجابت کن که گفت:
وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ.
و برای ما در این دنیا نیکی بنویس، و در آخرت نیز؛ که ما به سوی تو بازگشتیم…
ای خدای نور و حُسن!
اگر قرار است نیکیهایم، زشتیها را ببرد،