194 - ق ص ص - قصّهی تکراریِ رازِ فاششده! دنبال ردّ پای نور باش… نَحْنُ نَقُصُّ! لا تَقْصُصْ! قُصِّيهِ!
Description
قصّهی تکراریِ رازِ فاششده! دنبال ردّ پای نور باش… نَحْنُ نَقُصُّ! لا تَقْصُصْ! قُصِّيهِ!
«قصص» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«قَصَصْتُ ظفرَهُ: ناخنش را چيدم.»
«المِقَصّ: المقراض، قيچى، دوکارد»
فرایند متوالی و سریال ناخن گرفتن!
+ «ولی: فرایند متوالی باران آمدن در فصل بهار»
«قَصَصت الشّعر»
«قَصَ الشعر و الصوف و الظفر»
«اقْتِصَاصِ الأَثَرِ»: «قصصت الأثر: تتبّعته»
شکارچی جای پای شکار رو دنبال میکنه تا بهش میرسه.
+ «فقه»
لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ!
“The Repeated Tale of the Revealed Secret! Follow the Footsteps of Light… Naḥnu Naquṣṣu! Lā Taquṣṣuṣ! Quṣṣīhi!”
The Quran tells not just one story, but a story told and retold, again and again, because it holds a timeless secret: the story of the divine teacher and the jealous hearts who resist him.
When Prophet Ya‘qub (Jacob) warns Yusuf (Joseph), “Lā taquṣṣuṣ ru’yāka ‘alā ikhwatik” — “Do not share your dream with your brothers” — it is a command to conceal the light of divine identity from those who envy it. Yet Allah responds differently: “Naḥnu naquṣṣu ‘alayka aḥsana al-qaṣaṣ” — “We narrate to you the best of stories.” Why? Because God, in His mercy, wants to make the identity of the divine teacher visible, not to shame, but to offer guidance, proof, and final argument against the jealous ones who reject the light.
This is the tale of unveiling — not just once, but again and again. It’s the “qaṣaṣ” — the precise following of the trail of divine light, like a tracker following footprints in the sand. The word “qaṣaṣ” carries this meaning: to trace, to cut clearly, to follow step by step. And in another verse, Allah tells the sister of Moses: “Quṣṣīhi” — “Follow him!”
So, in every generation, the divine teacher must be found, his light followed, and his story retold — for those who have the heart to understand.
The jealous ones, like Sāmirī, resist the light and spread a dangerous command: “Lā misās!” — “Do not touch! Stay away!” They refuse to follow the trail of divine knowledge and instead cut themselves off from the living presence of guidance.
This article invites you to reverse that curse. Do not say “Lā misās” — say “Quṣṣīhi!”
Follow the footsteps of light, and you will find the divine secret waiting on every page of your own story.
The secret is revealed — again.
And with it, the tale of jealousy returns.
Once more, the hidden truth comes to light…
and envy, ever-persistent, awakens with it.
The veil lifts. The old story repeats.
A secret exposed. A jealousy reborn.
Time and again, the truth shines —
And the same hearts darken.
The secret speaks. Envy follows.
The light returns — so does the shadow.
A sacred truth rises. And once again,
The bitter echo of jealousy is not far behind.
Revealed: the secret.
Resurrected: the envy.
An ancient pattern repeats.
One reveals. One resents.
راز، دوباره فاش شد.
و با آن، قصهی حسادت بازگشت.
بار دیگر، حقیقتِ پنهان آشکار گشت…
و حسد، این دشمن همیشگی، بیدار شد.
پرده کنار رفت؛ ماجرا تکرار شد.
رازی برملا شد؛ حسادتی از نو زاده شد.
بارها و بارها، نور حقیقت میتابد —
و همان دلهای تاریک، دوباره واکنش نشان میدهند.
راز، لب گشود، و حسد، دنبالش آمد.
نور برگشت — و سایه هم با او.
حقیقتی مقدس سربرآورد؛ و باز هم،
طنین تلخ حسادت از نو پیچید.
فاش شد: راز.
زنده شد: حسد.
الگوی کهنه تکرار شد.
یکی فاش کرد، و دیگری رنجید…
داستان تکراری لو رفتن خواب یوسف علیه السلام!
+ «ظهر»
+ «ذبح»
+ «اخراج»
+ «صافات»
داستان تکراری حسادت، با لو رفتن یک رازِ نورانی، آغاز میشود!
داستان تکراری حسادت، با لو رفتن یک اسم نورانی، آغاز میشود!
داستان تکراری حسادت، با لو رفتن نام معلّم، آغاز میشود!
تکرار نور، تکرار حسد!!!
یوسف ع میگه:
خدای مهربان به من میگه: یوسف نورتو آشکار کن!
«إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ
يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ
رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ»
اما پدرم یعقوب ع به من میگه: یوسف نورتو آشکار نکن!
«قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ»
بیایید برای سورۀ یوسف ع یکی از این عناوین را انتخاب کنیم:
قصّۀ یوسف ع، یعنی اینکه این قصه مدام با اسامی گوناگون داره تکرار میشه!
به این میگن قصّه! مثل فرایند ناخن گرفتن که ناخن رو میگیریم باز دوباره رشد میکنه و باید ناخن بگیریم! منظور از قصه، فرایندی است که دائما تکرار میشه!
انگاری واژۀ قصص میخواد به ما یاد بده این داستان تقابل نور و حسد دائما تکرار میشه!
رازِ فاششده؛ قصهای همیشگی
تکرارِ رازِ از پرده برونافتاده
رازِ روشن؛ قصهای بیانتها
ظهورِ پنهان؛ حکایتِ تکرارشده
روایتِ نوری که پنهان نماند
از راز تا روشنایی؛ تکرارِ قصهای الهی
قصهی نوری که همیشه فاش میشود.
ظهور نور از یه سو، و حسد و انکار از سوی دیگه.
رازِ همیشه فاش؛ حسادتِ همیشهتازه
تکرارِ نور، تکرارِ حسد
حکایتِ فاششدنِ راز و خروشِ حسد
نوری که فاش میشود؛ دلی که دوباره میرنجد
قصهی همیشگیِ نور و نفرت
+ «عشق و نفرت»
رازِ روشن، پاسخِ تاریک
هر بار نوری فاش میشود، حسدی زاده میشود
ظهورِ راز، تکرارِ رنج
رازِ فاش و رنجِ تکرار
نوری که پنهان نماند؛ دلی که آرام نگرفت.
قصیه؛ یعنی: تلاوت – تعقیب – مصلی – تمکین – سجده – هزار واژه …