ا ل ه - پرستش نور - پرستار نور
Description
What do you refer to as God?!
Who are you addressing?!
«پرستش»:
از پیشوند “پر” به معنای پیرا و دور
و پسوند “استادن” است.
که روی هم، دور و اطراف چیزی ایستادن میباشد.
معنای دوم، پرستش به معنای نگهداشتن و مراقبتکردن است و مصدر است.
کلمه پرستار به معنای مراقب است که این دو واژه یک ریشه دارند.
مثلا آتشپرست در زردشتیان به معنای نگهبان آتش است نه عبادتکننده آتش.
انگاری این آتشپرست، یعنی نگهبان و یا پرستار آتش، کارش اینه که مدام مواظب باشه نگذاره آتش خاموش بشه، در واقع مدام آتش رو اقامه میکنه! + «صلاة و اقامة صلاة».
پرستار، بیمارش را میپرستد!
پرستار نور قلبت باش! (نورپرست باش!)
نگهبان نور قلبت باش!
دُور و پَرِ نور قلبت باش!
نور قلبتو مدام بپّا و حواست بهت باشه!
به این میگن پرستش نور!
پرستار نار و نور آیاتی و رسلی!
پرستش نار و نور آیاتی و رسلی!
پرستش نور! اقامه نور!
وقتی که دست به دعا بر میداری، مخاطبت کیه؟!
الهت کیه؟
اله تو چیست و کیست؟! چی رو میپرستی؟!
«تمنا یا تقدیر؟!»
«بت پرستی – خداپرستی»
+ «خدایا! به کدوم اسمت صدات بزنم میگی جان خدا؟!»
«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»
«لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ»
«لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»
نمیشه دست به دامان دو اله شد!
هم تمنا و هم تقدیر، با هم جمع نمیشوند!
+ «بندگان رحمان! بردگان شیطان!»
خاصیت نور اینه که وقتی با قلبت، قبض و بسطشو میفهمی،
مسیرتو از بت پرستی به خداپرستی تغییر میده!
از اله خودت چی میخوای؟!
«با خدا چکار داری؟! از خدا چی میخوای؟!»
دلنوشته!
ای کسی که مدام دنبال یه چیزی هستی تا اونو بپرستی!
دنبال چی هستی؟
از اله خودت چه خواسته و انتظاری داری؟
جز نور علم و هدایت، چیز دیگهای هم هست که ازش بخواهی؟
خالق برای مخلوقش، نور علم و هدایت رو خلق میکنه
و بنده باید این نور مخلوق رو با قلبش ببینه و بفهمه
کانه مثلا خالقشو دیده و ازش بهرهمند شده.
خالق رو که نمیشه دید و هر چی دیده بشه، خالق و خدا نیست و مخلوقه.
اما همین خالق برای هدایت مخلوقش، چیزی رو خلق میکنه.
پس با مخلوق، مخلوق رو هدایت میکنه!
اون مخلوقی که ابزار هدایت سایر خلائق هست، نور مقدس محمد و آل محمد ع است.
اهل نور مدام نور قلبشونو میپایند تا رو به خاموشی نگراید!
حواسشون به قبض و بسط نور قلبشونه!
اهل نور از خدای خودشون، از اله خودشون، علم میخوان، نور میخوان، هدایت میخوان!
خدا هم این نور علم هدایت رو براشون خلق میکنه!
و اهل نور با قلبشون این مخلوق نورانی هدایت کننده از جنس علم رو میبینه و این اوامر نورانی رو درک میکنه و بهش عمل میکنه و غیر از این هم چیزی از خدای خودش نمیخواد و انتظار دیگری هم از اله خود جز همین خلق نور هدایت نداره!
همین میشه ولایت خدا بر بنده!
«الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور»
پس اهل نور از خدا میخواد که بر او ولایتشو اعمال کنه!
اهل نور میگه: خدایا منو سرپرستی کن! منو هدایت کن!
خدا هم سرپرستی و هدایت رو براش خلق میکنه که این کارو براش انجام بده!
پس مخلوق، مخلوق رو سرپرستی میکنه!
نور الولایة، همان فرایند سرپرستی است که خدای مهربان برای مخلوقاتش قرار داده!
پس وقتی ما با قلبمون، نور و ظلمتمونو بفهمیم، دیگه از خدا هیچ چیز دیگهای نمیخواهیم!
«المنتهی النّور»
وقتی نورتو میفهمی، به اون خواستۀ خودت از خدا، رسیدی و دیگه خواستۀ دیگری نداری!
این میشه اتمام نعمت و اتمام حجت با نور برای همۀ مخلوقات!
بنده از خالق، نور علم میخواد و نور علم رو خدای مهربان، برای او خلق میکنه!
حالا این بنده باید سراغ اون مخلوق نورانی علم رو بگیره و پیداش کنه و وقتی که پیداش کرد، مدام مراقب باشه این نور توی قلبش به خاموشی نگراید انگاری باید مدام پرستار و نگهبان این نور قلبش باشه و به این میگن پرستش خدا!
و واژۀ زیبای «عین شکری» همین است.
اهل نور از این علمی که براش خلق شده تشکر میکنه و قدرشو میدونه و حواسش بهش هست!
این میشه پرستش!
پس دیگه لازم نیست در به در دنبال خدا بگردی! تا بپرستیش!
نورتو بفهم و پرستاریش کن! این میشه پرستش خدا!
حسودی که دنبال خدا میگشت، وقتی متوجه میشه که خدا با خلق نورش میخواد اونو اصلاح و تربیت کنه، پشیمون میشه و دیگه دنبال خدا و اله نمیگرده و خودش میشه خدا و اله خودش!
«اتخذ الهه هواه»
و خودش برای خودش تصمیمگیری میکنه و دیگه دنبال خدا نمیگرده و به رای و نظر او هم کاری نداره و به تقدیراتش راضی نیست و فکر و ذکرش فقط میشه تمناهاش و تمام!
پس باید بدونیم که خدا از ما چی میخواد و ما از خدا چی میخواهیم!
در واقع حسود از خدا، تمناهاشو میخواد و خدا هم از حسود رضایت از تقدیراتشو میخواد!
حالا باید ببینیم که کی باید به حرف کی گوشه کنه!
حسود، الهی رو میپرسته که تمناهاشو تایید کنه و تقدیر کنه!
لذا قلب حسود، برای پیدا کردن اله خودش، به اشتباه میافته و اینجاست که گوساله رو بجای خدا بعنوان اله و برای عبادت، اشتباه میگیره!
لذا رو میکنه به اله خودش یعنی گوساله و پشت میکنه به خدا!
اگه کسی دنبال اصلاح و تربیت خودش از عیب مهلکی بنام حسد قلبیاش نباشه، و دنبال تمناهاش باشه، حتما گوساله رو با خدا اشتباه میگیره!
قلبی که مدام پرستار نورشه، مراقب نورشه، اهل محاسبۀ نفس و مجاهدۀ قلبیه، نورشو میپرسته لذا نور اصلاح و تربیتش میشه اله او، روز به روز نور قلبی این شخص رشد و نمو میکنه و حسدش درناژ میشه، اما قلب حسودی که مدام تمناهای خودشو میپرسته، الهش هوای نفس خودشه، هرگز از اصلاح و تربیت عیب حسد خودش بهرهمند نخواهد شد.