03-37 شاهدانه ای برای هیچکس
Description
این متن روایتی استعاری از بیطرفی و بلوغ است که ماجرای جوانهزدن و از بین رفتن یک دانه شاهدانه را نقل میکند. باغبان داستان، نه علاقهای به پرورش این گیاه دارد و نه با آن مخالف است؛ او صرفاً تماشاگر بیاحساس و بیقضاوتی است که اجازه میدهد سرنوشت شاهدانه مسیر طبیعی خود را طی کند. این بیتفاوتی فعال، نه از سر بیمسئولیتی، بلکه نمادی از پذیرش بیقید و شرط زندگی و رویدادهای آن است، بدون اینکه درگیر میل به مصرف، ترس از ممنوعیت، یا امید به نتیجهای خاص باشد. در نهایت، پژمردن شاهدانه در سکوت، پیام اصلی متن را منعکس میکند: بزرگترین بلوغ، رسیدن به بیطرفیای است که نه اسیر خواستهها شود و نه درگیر تقابلها، بلکه صرفاً نظارهگر باشد و اجازه دهد هر پدیده، سرنوشت خود را بیابد.
تاریخ: ۲۳ جولای ۲۰۲۵ / ۲ مرداد ۱۴۰۴
مکانی در حاشیه باغی بیادعا، زیر نور خاکستریِ یک روز بلند تابستانی
عنوان: شاهدانهای برای هیچکس
در باغچهای کوچک، کنار پنجرهای خاموش،
دانهای ناشناس به آرامی جوانه زد—نه به قصد، نه به نقشه، نه به رؤیایی خاص.
این باغ نه از آن باغبانهایی بود که شوقِ پرورش #شاهدانه داشتند؛
نه در جمع آنهایی بود که بذر میکارند برای درو، برای تجارت، برای شعلهور شدن هیجان سود و مصرف.
نه مرد این خانه،
#معتاد و مصرفکننده بود،
نه مخالف و جنگنده با گیاه.
او فقط بود—
تماشاگر، بیحسرت و بیهیجان،
در میانهی بازیای که هرگز به آن دل نبسته بود.
شاهدانه رشد کرد،
قد کشید، برگ داد،
در گلدانی که برایش غریبه بود و چشمانی که نه ستایشگر بودند، نه سرزنشگر.
برای باغبان، این گیاه نه نماد آزادی و لذت بود، نه تهدیدی برای #اخلاق و #قانون؛
فقط حادثهای اتفاقی بود،
تکهای از طبیعت که جایی بیهدف سبز شده بود،
نه دشمنش بود، نه معشوقش.
روزی،
باغبان به گیاه نگاهی کرد—نه شاد، نه غمگین، نه با حس مالکیت.
تصمیم گرفت:
نه با آن بجنگد،
نه آن را عزیز بدارد.
نه پرورش دهد، نه بسوزاند و نیست کند.
دانه را از خاک کند،
بی آنکه آزار بر آن برساند،
در گلدانی دیگر، گوشهی باغ،
پنهان میان گلهای بیصدا،
رها کرد تا تقدیر خود را بیابد.
نه آب، نه نوازش،
نه قضاوتی، نه مراقبتی؛
فقط نظارهای بیادعا:
که این گیاه اگر بماند،
حق خودش است،
اگر بپژمرد،
نه #مظلوم است نه #گناهکار.
شاهدانه پژمرد.
بی تماشاگر، بی هیاهو، بی شرحِ حادثه.
کسی نبود که مرگش را جشن بگیرد،
کسی نبود که نجاتش را آرزو کند.
نه پرورشدهنده،
نه مصرفکننده،
نه مخالف.
#باغبان تنها ایستاده بود،
نه پیروزی، نه شکست؛
فقط فهمید
گاهی باید به زندگی اجازه داد
که راه خودش را برود—
نه با شیفتگی،
نه با ترس،
نه با نفرت،
نه با امید.
⸻
پیام پایانی:
بزرگترین بیطرفی،
گاهی همان بلوغ است—
که بتوانی،
نه اسیر مصرف و میل شوی،
نه اسیر مبارزه و انکار؛
فقط نگاه کنی
و بگذاری هر گیاه،
هر رابطه،
سرنوشت خودش را بیابد.
∞
Babak Mast o Sheyda
تماشاگر خاموشِ عبور و رهایی.