81 - یقن - قلب آرام، میبیند! قسمت اول
Description
قلب آرام، میبیند! میشنود و میفهمد! یقین بلقیس! وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ!
A calm heart,
sees, hears, and appreciates!
«یقن» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«يَقِنَ الْمَاءُ فِي الْحَوْضِ: إذا استقرّ و دام»
«العلم الثابت فى النفس بحيث لا يقبل الشكّ و فيه سكون للنفس و طمأنينة.»
+ مفهوم زیبای «آشکار – ظهر»:
«يَقِنَ الأَمْرُ: كار آشكار و ثابت شد.»
+ «ضحی»: «clear»
+ «شکّ»
+ «جنود عقل و جهل»:
«وَ اَلْيَقِينُ وَ ضِدَّهُ اَلشَّكَّ»
«وَ التَّسْلِيمُ وَ ضِدَّهُ الشَّكَّ»
«وَ اَلتَّسْلِيمُ وَ ضِدَّهُ اَلتَّجَبُّرَ»
«الیقین، النّور الولایة – الشّک، الحسادة»
قلب آرام، میبیند! میشنود و میفهمد!
«وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»
«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»
قلب ناآرام حسود، نمیبیند! نمیشنود و نمیفهمد!
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها!»
آبِ آرام، تصویر گنجشک را درون خود میبیند!
به این میگن یقین!
آب به چنان آرامش و یقینی رسیده، که در درون خودش،
نسبت به وقایعی که پیرامونش اتفاق میافته، علم داره! یقین داره!
یقین ؛ نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که قلب اهل نور با یادآوری این علوم در دل شرایط تقدیرات خود، به نور آرامش میرسد.
منظور از یقین، علم است.
+ «بدنبال نور علم! بدنبال معلّم نورانی!»
«مَنْ يُؤْمِنْ يَزْدَدْ يَقِيناً»
اینجاست که حالا این کلام معصوم ع قشنگتر از قبل بهت چشمک میزنه که:
«فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً
لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ أي يقينا إلى يقينهم»
«الایمان، الیقین، النّور الولایة»
یعنی حالا دیگه همینجور که داری روی ریل آیات و تقدیراتت حرکت میکنی، مدام با یاد صاحب نورت از او جوابهای حاضر و آماده رو برای خودت، در ملکوت قلبت بگیر و عیوبت رو دفع کن تا روزبهروز یقینت بره بالا و بالاتر:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ … إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً»:
مومن، هنگام عرضه آیت «إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ»، یعنی وقتی در دل شرایط تقدیراتش قرار میگیره، انگاری بزرگترین فرصت و نعمت بهش داده شده «نِعَمَهُ»، لذا با عمل به نور ولایت، روز به روز ایمانش [يقينش] بالا مي رود [زادَتْهُمْ إيماناً] و آرامش او بيشتر مي شود.»
یک سوال:
از کجا بفهمیم نسبت به نور خود به یقین رسیدیم
و یا به عبارت دیگر ذرهای شک نسبت به نور نداریم؟
«لِكُلِّ شَيْءٍ حَقِيقَةٌ فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ؟
لَوْ صَحَّ يَقِينُكَ لَمَا اسْتَبْدَلْتَ الْفَانِيَ بِالْبَاقِي وَ لَا بِعْتَ السَّنِيَّ بِالدَّنِيِّ»
وقتی کار اشتباهی ازت میخواد سربزنه، که خودت هم، مثلا، خبر نداری اشتباه است، خدای مهربان با ایجاد علامت تاریکی قلب، بهت میگه (کلام الله) که این اشتباهه، و نباید مرتکبش بشی، و از آنجاییکه گوش کردن به این امر الله و یا گوش نکردن، و بر مبنای میل خود رفتار کردن، به خودت بستگی داره و اختیار با توست و خدا این اختیار رو بهت داده و مانعش هم نمیشه، لذا اینجا این تو هستی که تصمیم میگیری یا به حرف خدا گوش کنی و یا به حرف خودت! حالا معلوم میشه چقدر به نورت یقین داری «لَوْ صَحَّ يَقِينُكَ»! یعنی اگه به حرف خدا که باقی است «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»، گوش کنی و به حرف خودت که فانی است «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ»، پشت کنی، معلوم میشه فرق چیز با ارزش و بیارزش رو خوب میدونی و یقینت بالاست و هیچوقت چیز با ارزش رو فدای چیز بیارزش نمیکنی «لَمَا اسْتَبْدَلْتَ الْفَانِيَ بِالْبَاقِي وَ لَا بِعْتَ السَّنِيَّ بِالدَّنِيِّ»!
یوسف ع رو به بیست درهم نمیفروشی! «داستان تکراری کربلا»
«تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا!»
+ «کلمة الله»:
از حدیث زیبای بلوهر و یوذاسف:
[مبحث زیبا و کلیدی «با ارزش – بیارزش»]
وَ ذَلِكَ أَنِّي كُنْتُ قَدْ سَمِعْتُ قَائِلًا يَقُولُ:
و آن سخن چنين بود كه من شنيدم شخصى ميگويد:
يَحْسَبُ الْجَاهِلُ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ لَا شَيْءَ شَيْئاً وَ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ الشَّيْءُ لَا شَيْءَ
وَ مَنْ لَمْ يَرْفَضِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ لَا شَيْءَ لَمْ يَنَلِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ شَيْءٌ
وَ مَنْ لَمْ يُبْصِرِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ الشَّيْءُ لَمْ تَطِبْ نَفْسُهُ بِرَفْضِ الْأَمْرِ الَّذِي هُوَ لَا شَيْءَ
وَ الشَّيْءُ هُوَ الْآخِرَةُ وَ لَا شَيْءَ هُوَ الدُّنْيَا.
نادان چيزى كه هيچ نيست، چيز ميانگارد و آنچه حقيقت دارد، خيال ميكند چيزى نيست.
اگر كسى رها نكند چيز بىارزشى را، به واقعيت نخواهد رسيد.
و تا بينش پيدا نكند و واقعيت را نيابد، راضى نميشود كه ترك كند چيز بىارزشى را.
اما واقعيت و چيز با ارزش، آخرت است و آنچه ارزشى ندارد دنيا است.
فَكَانَ لِهَذِهِ الْكَلِمَةِ عِنْدِي قَرَارٌ
اين سخن در دلم جاى گرفت.
«أَنَّ الشَّاكَّ فِي أُمُورِنَا وَ عُلُومِنَا كَالْمُمْتَرِي فِي مَعْرِفَتِنَا وَ حُقُوقِنَا»